نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





منو خودکارم

رفتي اشکالي نداره من و خودکارم تورونقاشي ميکنيم تا تو خيالم تنها نباشم


[+] نوشته شده توسط حمید در 13:34 | |







باورم نکردی...

 

 

"آمدم به سویت اما هنوزم باورم نکردی"

 

این جمله زیبارو "نیکا"برای این عکس گفته


[+] نوشته شده توسط حمید در 12:29 | |







درد دل...

همیشه

یکی هست که درد و دلتو بهش بگی امان از اون روزی که همون بشه

درد دلت...


[+] نوشته شده توسط حمید در 10:51 | |







زیر باران...


 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اگر باران بباردباز

می ایم درون کوچه امید

فانوس نگاهم را برایت می فروزانم 

از ترکیب دستانم برایت چتری میسازم

مبادا قطره ای باران بیازارد نگاه مهربانت را...


 

 

 


[+] نوشته شده توسط حمید در 11:51 | |







شمع...


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در یک اتاق تاریک چهار شمع در حال صحبت کردن با یکدیگر هستند،
شمع اول: من صلح هستم و نمی توانم همیشه روشن باشم و خاموش می شود.
شمع دوم: من ایمان هستم و معلوم نیست تا کی روشن باشم و به آرامی خاموش می شود.
شمع سوم: من عشق هستم، کسی ارزش من رو نمی دونه، هیچ کس نمیدونه من تو زندگی چه کاربردی دارم و به من اهمیت نمیدن، و ناگهان خاموش می شود.
کودک دوان دوان وارد اتاق می شود کنار شمع هامی نشیند و با گریه میگه: چرا رفتین؟ چرا منو تنها گذاشتین؟ چرا خاموش شدین؟ در این هنگام شمع چهارم میگه: گریه نکن، ناراحت نباش، تا من روشن هستم تو می تونی اون شمع های دیگه رو روشن کنی، من امید هستم

 


[+] نوشته شده توسط حمید در 18:19 | |







منو تو...

 

 

 

  یادته زیر گنبد کبود

دوتا دوست بودن کلی حسود

تقصیر همون حسودا بود که الان شده

یکی بود یکی نبود


[+] نوشته شده توسط حمید در 14:39 | |







نقاشی رو کارت تلفن

             

یادش بخیراین دوتارو تو سربازی کشیدم

بچه ها برام کلی چیز میز میخریدن  تا براشون از اینا بکشم

ببخشید اگه کفیت عکسا پاینه

سردی نگاهت حسرتی به دلم گذاشت
که اشک در چشمانم بیمی نداشت

این شعر زیبارو (نیکا)گفته برایه عکس حسرت


[+] نوشته شده توسط حمید در 21:56 | |







رفتن...

نقاشی اش خوب نبود

اما راهش را

خوب کشید و ...

رفت.

 


[+] نوشته شده توسط حمید در 13:26 | |







غم...

 

 

 

 

غم هم اگر ترکم کند تنهای تنها می شوم


[+] نوشته شده توسط حمید در 13:10 | |







قایق...

 

 

 

 

قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.


[+] نوشته شده توسط حمید در 12:38 | |



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد